جدول جو
جدول جو

معنی ارده خرما - جستجوی لغت در جدول جو

ارده خرما
(اَ دَ / دِ یِ خُ)
چکان خرما یعنی مالیده. (شمس اللغات) (شعوری از شرفنامه) ، لشکرگاه. (غیاث اللغات) (شعوری) (آنندراج). محله:
یک شمع بر ایوان تو خورشید منور
یک خیمه در اردوی تو گردون معلا.
(آنندراج از استاد).
- اردوی همایون و اردوی همایونی و اردوی معلا و اردوی عالی، لشکرگاه پادشاهی: بعضی از کلانتران آن ولایت از محمد بهارلو رو گردان شده و به اردوی عالی (سلطان حسین میرزا) آمده دعاگو و ثناخوان به امر ملازمت پرداختند. (حبیب السیر ج 2 ص 329).
- یک اردو، جماعتی بسیار.
مؤلف قاموس کتاب مقدس در ذیل ((اردو)) آرد: وضع اردوی بنی اسرائیل در مدت بودنشان در دشت بکمال دقت در باب دوم سفر اعداد بیان شده بدین طریق که چادر جماعت در وسط و چادر لاویان که متولی توجهات اردو بودند بدور آن و از آن پس قوم اسرائیل را که عدد ایشان سوای زنان و اطفال به ششصد هزار مردان جنگی میرسید بچهار قسمت منقسم نموده که هر قسمت دارای سه سبط بوده و هریک از این اقسام در یکی از جهات اربعۀ چادر جماعت اردو میزدند و هر یک از این قسمتها را علمی بود همچنانکه هر سبطی و هر رئیس سبطی میبایست دارای علمی باشد و رؤسای هر سبطی از جانب خدا معین میشد علیهذا منظر و نمایش اردو خیلی شکیل و شیرین و خوش نما بود. (اعداد 24: 3 و 5). در این صورت عجب نیست که بلعام بر قلۀ کوه بعور ایستاده قوم اسرائیل را تماشا کرده میگفت: ((چه زیباست خیمه های تو ای یعقوب و مسکنهای تو ای اسرائیل)). و اشخاص ناپاک و چیزهای نجس در اردو نمی بایست باشند بنابراین مبروصان و اشخاصی که مس میت کرده بودند و اسیران جنگ و خاکستر قربانیهای سوختنی هم در اردو نگاه داشته نمیشد بلکه میبایست خارج از اردو باشند و اموات را در داخل اردو دفن نمیکردند و مقصرین را هم در اردو حکم قتل نمیداند. (سفر لاویان 4:12 و 6: 11 و 8: 17 و 10: 4 و 5 و 13: 46 و 14: 3 و24: 14- سفر اعداد 12: 14 و 15 و 31: 19- سفرتثنیه 23: 10 و 12 صحیفۀ یوشع 6: 23) و البته نباید تصور کرد که اردو در محل محقر و کوچکی غیر معتنابه بود بلکه گاهی از اوقات بمسافت بعیدی امتداد می یافت و دشتهای وسیعه و کوهها را شامل می بود.
5- اردو زدن، اردو را حرکت دادن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ هْ دِ خُ)
خرمندی. اندوخرما. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 192). و رجوع به اندوه خرما و خرمندی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ خُ)
طعامی است که از خرما و آرد یا نان گرم و کره سازند. رنگینک
لغت نامه دهخدا
(اَ خُ)
اندوخرما. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 192). رجوع به اندوخرما و اربه شود، ترس داشتن. بیم داشتن. اندیشناک بودن: خضر گفت اندیشه مدار. (قصص الانبیاء ص 198). کاروانیان را دیدم لرزه بر اندام اوفتاده و دل بر هلاک نهاده گفت اندیشه مدارید که درمیان شما یکی منم که تنها پنجاه مرد را بزنم. سعدی. (گلستان).
گر ازمقابله تیر آید از عقب شمشیر
نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد.
سعدی.
دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد
کشتی نوح چه اندیشه زطوفان دارد.
صائب
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ خُ)
نام گیاهی است بنام کلهو. (فرهنگ فارسی معین) ، فروگذاشتن آیتی از قرآن یا رکعتی از نماز. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). فروگذاشتن، یقال: اوهم من صلاته رکعهً و اوهمت الشی ٔ، اذا ترکته کله. (منتهی الارب) ، به غلط انداختن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) (زمخشری). درغلطی انداختن. (غیاث اللغات) (از آنندراج). غلط کردن در حساب، یقال: اوهم کذا من الحساب، ای اسقط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، تهمت نهادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اندی خرما
تصویر اندی خرما
کلهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندو خرما
تصویر اندو خرما
کلهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اینده خرما
تصویر اینده خرما
کلهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده خرم
تصویر پرده خرم
پرده ایست از موسیقی قدیم: (افتد عطارد در وحل آتش در افتد در زحل زهره نماید زهره را تا پرده خرم زند) (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
خرمالو که نام علمی آن disyrosidtoos
فرهنگ گویش مازندرانی